گنجینه اشعار نوحه,مرثیه ترکی و فارسی



مشخصات بلاگ
گنجینه اشعار نوحه,مرثیه ترکی و فارسی

نوحه و مرثیه های شاعران سلف ترک زبان و فارسی زبان همواره در ذهن عاشــــقان دربـــار ملک پاســبان مولا آقا اباعبدالله الحسین (ع) ، همواره از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و هست و صد البته در کنار آن مرثیه سرائی ها ، اشعار شیرین سخنان معاصر نیز حلاوت خاصی را تداعی می کند. حقیر سعی دارد با جمع آوری و انتشار این اشعار بتواند خدمت هر چند ناچیزی را ارائه دهد وضمن تقدیر و تشکر از تمامی کسانی که ما را در این وادی یاری می رسانند و مشوق این امرهستند ، انتظار دارد با ارسال متن اشعار دست نویس یا اشعاری که دسترسی به آنان کمک شما را می طلبد این حقیر را یاری فرمائید. در ذکر منابع (به علت اینکه در فواصل متفاوت گردآوری گردیده و همچنین قرار بر انتشار آنها از طریق اینترنت نبوده) ، اگر قصوری بود به بزرگواری خودتان مورد عفو و اغماض قرار داده و بنده را مطلع گردانید. شاهین نجفی

کوچ از شام( منصور تهرانی)

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۵۹ ق.ظ

مستی شب رفت و روز آمد پدید

خود از آن مستی به هوش آمد یزید

دید بگذشته است کار از کار او

خفته دیگر اختر بیدار او

می طپید بر خویش جانِ تیره اش

ننگ بر پا کرده نفس خیره اش

خواست تا درمان کند دردِ درون

تا شود راحت از آن رنجِ فزون

روی خود را جانب بیمار کرد

بر خطای خویشتن اقرار کرد

پیش آن شاهنشه مُلک وجود

پس زبان معذرت خواهی گشود

لعنت حق گفت بِن مرجانه را

وان ز رسم راه حق بیگانه را

وان دگر بِن سعد مِیشوم دَغل

که هم از بیداد او شد این عمل

ریخت از کین خون پاک شاه را

منخسف از خون نمود آن ماه را

من نبودم راضی ای شه اینچنین

تا که خون پاک او ریزد زمین

هر چه امر توست اینک آن کنم

گر قصوری رفته من جبران کنم

هر چه فرمایی به جان دارم قبول

تا نباشد خاطرت از من ملول

گفت شه کای جمله گفتارت دروغ

وی ز ایمان نَبُودَت دل فروغ

تا به چند و کی کنی تلبیس و کِید؟

هان بنه این دام را بر عمرو و زید

راستی کن تا که گردی رستگار

راستی از تو ظفر از کردگار

راستی کن پیشۀ خود در حیات

تا که از هر درد یابی نجات

از بیان آتشین شه یزید

از ندامت دست بر دندان گزید

گفت با ما هر چه کردی ظلم و کین

از ازل بوده است تقدیر این چنین

دِه اجازه تا که اکنون این سپاه

باز گرداند برِ ما رأس شاه

وان زر و زیور که یغما برده اند

باز گردانند کز ما برده اند

مطلب دیگر اجازت دِه به ما

بهر شه سازیم آهنگ عزا

عندلیبان گلستان بتول

جملگی باشند پژمان و ملول

دور زینب حلقۀ ماتم زنند

ز اشک خونین بر جگر مرهم زنند

کاین یتیمان جملگی فرسوده اند

پا برهنه بسکه ره پیموده اند

جملگی داغ برادر دیده اند

بس شماتت از خسان بشنیده اند

تا نماید جامۀ نیلی به بر

مادر دلخسته از داغ پسر

زخم دلها چون پذیرد التیام

بازگردانیدمان از شهر شام

از طریق کربلا گردند باز

پرده پوشان حریم عزّ و ناز

تا از آنجا رو سوی یثرب کنیم

سیر مشرق را به آن مغرب کنیم

یثرب آمد مشرق امّید ما

کربلا شد مغرب خورشید ما

اندر آنجا از جفای کوفیان

پیش شه سازیم یک یک را بیان

دید جز این چون ندارد هیچ راه

کرد اجابت آنچه را فرمود شاه

سنگدل «منصوریا» بیدار شو

مستی از سر کن بدَر هوشیار شو

عمر تو طی گشت در جرم و گناه

روسیاهی روسیاهی روسیاه

منصورتهرانی(ره)

  • شاهین نجفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی