گنجینه اشعار نوحه,مرثیه ترکی و فارسی



مشخصات بلاگ
گنجینه اشعار نوحه,مرثیه ترکی و فارسی

نوحه و مرثیه های شاعران سلف ترک زبان و فارسی زبان همواره در ذهن عاشــــقان دربـــار ملک پاســبان مولا آقا اباعبدالله الحسین (ع) ، همواره از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و هست و صد البته در کنار آن مرثیه سرائی ها ، اشعار شیرین سخنان معاصر نیز حلاوت خاصی را تداعی می کند. حقیر سعی دارد با جمع آوری و انتشار این اشعار بتواند خدمت هر چند ناچیزی را ارائه دهد وضمن تقدیر و تشکر از تمامی کسانی که ما را در این وادی یاری می رسانند و مشوق این امرهستند ، انتظار دارد با ارسال متن اشعار دست نویس یا اشعاری که دسترسی به آنان کمک شما را می طلبد این حقیر را یاری فرمائید. در ذکر منابع (به علت اینکه در فواصل متفاوت گردآوری گردیده و همچنین قرار بر انتشار آنها از طریق اینترنت نبوده) ، اگر قصوری بود به بزرگواری خودتان مورد عفو و اغماض قرار داده و بنده را مطلع گردانید. شاهین نجفی

۳ مطلب با موضوع «کوچ از شام» ثبت شده است

مستی شب رفت و روز آمد پدید

خود از آن مستی به هوش آمد یزید

دید بگذشته است کار از کار او

خفته دیگر اختر بیدار او

می طپید بر خویش جانِ تیره اش

ننگ بر پا کرده نفس خیره اش

خواست تا درمان کند دردِ درون

تا شود راحت از آن رنجِ فزون

روی خود را جانب بیمار کرد

بر خطای خویشتن اقرار کرد

پیش آن شاهنشه مُلک وجود

پس زبان معذرت خواهی گشود

لعنت حق گفت بِن مرجانه را

وان ز رسم راه حق بیگانه را

وان دگر بِن سعد مِیشوم دَغل

که هم از بیداد او شد این عمل

ریخت از کین خون پاک شاه را

منخسف از خون نمود آن ماه را

من نبودم راضی ای شه اینچنین

تا که خون پاک او ریزد زمین

هر چه امر توست اینک آن کنم

گر قصوری رفته من جبران کنم

هر چه فرمایی به جان دارم قبول

تا نباشد خاطرت از من ملول

گفت شه کای جمله گفتارت دروغ

وی ز ایمان نَبُودَت دل فروغ

تا به چند و کی کنی تلبیس و کِید؟

هان بنه این دام را بر عمرو و زید

راستی کن تا که گردی رستگار

راستی از تو ظفر از کردگار

راستی کن پیشۀ خود در حیات

تا که از هر درد یابی نجات

از بیان آتشین شه یزید

از ندامت دست بر دندان گزید

گفت با ما هر چه کردی ظلم و کین

از ازل بوده است تقدیر این چنین

دِه اجازه تا که اکنون این سپاه

باز گرداند برِ ما رأس شاه

وان زر و زیور که یغما برده اند

باز گردانند کز ما برده اند

مطلب دیگر اجازت دِه به ما

بهر شه سازیم آهنگ عزا

عندلیبان گلستان بتول

جملگی باشند پژمان و ملول

دور زینب حلقۀ ماتم زنند

ز اشک خونین بر جگر مرهم زنند

کاین یتیمان جملگی فرسوده اند

پا برهنه بسکه ره پیموده اند

جملگی داغ برادر دیده اند

بس شماتت از خسان بشنیده اند

تا نماید جامۀ نیلی به بر

مادر دلخسته از داغ پسر

زخم دلها چون پذیرد التیام

بازگردانیدمان از شهر شام

از طریق کربلا گردند باز

پرده پوشان حریم عزّ و ناز

تا از آنجا رو سوی یثرب کنیم

سیر مشرق را به آن مغرب کنیم

یثرب آمد مشرق امّید ما

کربلا شد مغرب خورشید ما

اندر آنجا از جفای کوفیان

پیش شه سازیم یک یک را بیان

دید جز این چون ندارد هیچ راه

کرد اجابت آنچه را فرمود شاه

سنگدل «منصوریا» بیدار شو

مستی از سر کن بدَر هوشیار شو

عمر تو طی گشت در جرم و گناه

روسیاهی روسیاهی روسیاه

منصورتهرانی(ره)

  • شاهین نجفی


روز ما در شامتان جز شام ظلمانی نبود

ای زنان شهر شام این رسم مهمانی نبود


سنگ باران مسلمان آنهم از بالای بام

این ستم بالله روا در حق نصرانی نبود


پایکوبی در کنار رأس فرزند رسول

با نوای ساز آیین مسلمانی نبود


ما که رفتیم ای زنان شام نفرین بر شما

ناسزا گفتن سزای صوت قرآنی نبود


مردهاتان بر من آوردند هفده دسته گل

دستة گل غیر آن سرهای نورانی نبود


ای زنان شام، آتش بر سر ما ریختید

در شما یک ذرّه خُلق و خوی انسانی نبود


ای زنان شام، در اطراف مشتی داغدار

جای خوشحالیّ و رقص و دست افشانی نبود


ای زنان شام، گیرم خارجی بودیم ما

خارجی هم گوشة ویرانه زندانی نبود


طفل ما در گوشه ویران، دل شب دفن شد

هیچکس آگاه از آن سرّ پنهانی نبود


ای سرشک شیعه شاهد باشد بر آل رسول


کار «میثم» غیر مدح و مرثیت خوانی نبود

«میثم»


  • شاهین نجفی

شکسته نی کیمی وار دلده غم نواسی قیزیم

دوشوبدی باشیمه کرب و بلا هواسی قیزیم

گیدوم تدارک ایدوم اوردا محفل ماتم

یاخونلاشوب باباوین اربعین عزاسی قیزیم

گَلَنده قبره قویام اولمادی منه فرصت

گیدوم گوروم نجه دور قبرینون بناسی قیزیم

علاوه قیرخیدی ، لازمدی قبری اوسته گیده

دویونجا آغلاماقا اکبرین آناسی قیزیم

رباب چوخ داریخوب اصغرین فراقینده

گیدور گوره نجه دور حلقینون یاراسی قیزیم

گرک گیدم آپارام قارداشیم علمداره

ودیعه دور منه دلدن عمون لواسی قیزیم

سنون یولوندا قالوبدور بابان گوزی نگران

گیدوم دیوم که ندور باشیوین بلاسی قیزیم

بو قبر پاکیوه هر کس گَله بصیرتیله

گَلر قولاقینه بیر حق طلب صداسی قیزیم

دیمه خرابه ده من اولموشام غریبه مزار

قبیله کوچ ایدوری قالمور آشناسی قیزیم

بو قبریوی ایدر آباد شیعۀ دیندار

بو بارگاهین اولار گنبد طلاسی قیزیم

خدا بُلور که سنی گوزدن آتمارام هرگز

آزالمیوبدی سنه قلبیمون وفاسی قیزیم

ولیک گیتماقا مجبورم اینجیمه مندن

مریض ایدوبدی منی شامیان جفاسی قیزیم

علاجی اولمیان امراضه وار بو یرده دوا

علاوه اوردادی بو قلبیمون صفاسی قیزیم

یوخومدی شالِ عزا سالماقا او قبر اوسته

مزارینه سالارام منده بو لباسی قیزیم

اگرچه پاره لَنوب، قانیله اولوب الوان

خدا بُلور که ندور کوینگون بهاسی قیزیم

حسین زیارتیدور چون علامت ایمان

بو فیض اولوبدی منه خالقون عطاسی قیزیم

نماز شبده برات زیارت ایسته میشم

که استجابت اولوب عمّه وین دعاسی قیزیم

دوباره سندن اوتور شامه ایلرم رجعت

اگر نصیب ایده بو حکمت اقتضاسی قیزیم

 بو قطعه بانیسی «یعقوبیه» اوزون صله ویر

عزیز عالم اولا تا بابان گداسی قیزیم

عنایت ایت اولاری قورتولا شماتتدن

که یوخدی هیچ بیرینون خانه و سراسی قیزیم

  • شاهین نجفی