گنجینه اشعار نوحه,مرثیه ترکی و فارسی



مشخصات بلاگ
گنجینه اشعار نوحه,مرثیه ترکی و فارسی

نوحه و مرثیه های شاعران سلف ترک زبان و فارسی زبان همواره در ذهن عاشــــقان دربـــار ملک پاســبان مولا آقا اباعبدالله الحسین (ع) ، همواره از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و هست و صد البته در کنار آن مرثیه سرائی ها ، اشعار شیرین سخنان معاصر نیز حلاوت خاصی را تداعی می کند. حقیر سعی دارد با جمع آوری و انتشار این اشعار بتواند خدمت هر چند ناچیزی را ارائه دهد وضمن تقدیر و تشکر از تمامی کسانی که ما را در این وادی یاری می رسانند و مشوق این امرهستند ، انتظار دارد با ارسال متن اشعار دست نویس یا اشعاری که دسترسی به آنان کمک شما را می طلبد این حقیر را یاری فرمائید. در ذکر منابع (به علت اینکه در فواصل متفاوت گردآوری گردیده و همچنین قرار بر انتشار آنها از طریق اینترنت نبوده) ، اگر قصوری بود به بزرگواری خودتان مورد عفو و اغماض قرار داده و بنده را مطلع گردانید. شاهین نجفی

۴ مطلب با موضوع «اربعین» ثبت شده است


هر طور بود آمدم اینجا گمان نبود

اصلاً اُمیدِ آمدنِ کاروان نبود

من زینبم نه زینب وقت وِداعمان

موی سپید و این همه قَدِ کمان نبود

آسان نبود رفتن ما تا به کوفه، شام

گاهی میان قافله یک لقمه نان نبود

آسان نبود رفتن ما با حرامیان

پرده نداشت محمل ما، شأنمان نبود

آسان نبود آمدن ما از این مسیر

غیر سرت به رویِ سرم سایبان نبود

تعداد ما کم است نپرس از دلیل آن

با نازدانه ات احدی مهربان نبود


  • شاهین نجفی


ای مرا عشقت امید و آرزو

جان من، بی زینبت چونی بگو؟

بی تو من هر لحظه صد جان داده ام

چون غباری در پِیَت افتاده ام

دانۀ اُلفت به جانم کاشتی

تو بگو بی من چه حالی داشتی؟

بی تو من بردم به سر یک اربعین

هر دَمَش صد شور روز واپسین

گوئیا پای زمان وامانده بود

هر دمی در دیده ، عمری می نمود

بود از تاثیر اندوه و کَدَر

روزها بی شام و شب ها بی سَحَر

می شکافد سینه از بحران در

اشک سرخ از آن چکد بر روی زرد

خواهم اینک عقده از دل واکنم

با تو اسرار درون اِفشا کنم

ای شکوه و مجد و عزّت را ثُبوت

کرده ام از شرح غم هرجا سکوت

بسته ام از شِکوه لبِ خونین جگر

تا نپندارند قوم فتنه گر

کز فشار درد و غم آزرده ام

یا مرام خود ز خاطر برده ام

دیده را گفتم که هان گریان مشو

اشک ریزان پیش نامردان مشو

ناکسان از گریه ات خندان شوند

پای می کوبند و دست افشان شوند

دل ز فریاد و فغان کردم خموش

شد درون سینه زندانی خُروش

از غم دل گرچه هر آن سوختم

شمع سان بی آه و افغان سوختم

پایه ی صبر ارچه محکم ساختم

سوختم از بس که با غم ساختم

در طریق نشر دین و بسط کیش

با وقار زینبی رفتم به پیش

زینبم من، ای تو معنای وقار

از تو دارم این شهامت یادگار

ای جمالت شمع بزم جان فروز

با تو گویم رازهای سینه سوز

هر سرِ مویی زبانی کرده باز

با تو می خواهد کند اِفشای راز

تا تو مست از بادۀ  وحدت شدی

آشنا را محرم خلوت شدی

دیدمت تا کشته از تیغ جفا

ای ز نامت زنده آئین وفا

نیک دانستم چه ها باید کنم

تا به عهد خود وفا شاید کنم

گفت با من پیکرت با صد زبان

زینب، ای عهد تو با من جاودان

من گذشتم از سرِ این خاکدان

تا بماند زنده ایمان و اَمان

تا نفس داری تو راه من سِپَر

هر کجا رفتی پیام من ببر

ما نژاد شوکت و حرّیّتیم

مرد و زن معنای مجد و عزّتیم

ضعف را در قدرت ما راه نیست

ضعف اندر شاه "آلُ الله" نیست

شد فزون صبرم، فزون شد هرچه غم

قامت صبرم نشد از غصّه خم

رونق بیداد بشکستم به صبر

در ندادم تن به ظلم و جور و جبر

***

خالی از اغیار، اینجا محفل است

حال، وقت شرح اسرار دل است

ای مرا یاد تو یار و هم نفس

با تو گویم آن چه ناگفتم به کس

ای قرار خاطر آزرده ام

بی تو چون گویم چه خونها خورده ام؟

تا تو گلگون کردی از خون، خاک را

وز شفق آراستی افلاک را

زینبت ماند و هزاران ابتلا

هر دمی اندوه و هر گامی بلا

قحط انسانیّت و عدل و وِداد

رونق بیداد و طغیان و فساد

نسخ آیات محبّت گشته بود

نفس حریّت به خون آغشته بود

آدمی از آدمیّت کنده دل

جوهر انسانی از انسان خجل

ظلم و کین تیغ عداوت آخته

بر وفا و مهربانی تاخته

دیدمت تا غرق خون در قتلگاه

ای ثبوت معنویّت را گواه

گفت دل، عشق و محبّت کشته شد

حامی آئین و ملّت کشته شد

وای بر انسان نادان و جهول

کآدمیّت هست از فعلش ملول

تا ز فطرت روی گردان می شود

نام انسان، ننگ انسان می شود

نور مشکات هُدی را می کُشَد

حامی خود بی مَحابا می کُشَد

گفته های جسم پاکت بی زبان

داد خطِّ سِیر زینب را نشان

کردم از اخلاص ای جان جهان

دُرِّ گفتار تو زیبِ گوشِ جان

بستم از دشت بلا بار سفر

سوی شام و کوفه گشتم رهسپر

تا ندای عدل و وحدت سر کنم

سینه ها از سوز دل مِجمر کنم

هر کجا نشر مرام حق کنم

پرده های جهل را منشق کنم

بودی اندر نوک نی ناظر مرا

مایۀ آرامش خاطر مرا

دیدی اندر کوفه چون گفتم سخن

گشت مسحور بیانم مرد و زن

ای دم گرمت مسیحا آفرین

از توام فیض بیان آتشین

تا ز دامان سخن آویختم

از زبان صد خرمن آتش ریختم

لرزه بر اندام اهریمن فتاد

آذرخشی در دل خرمن فتاد

از دم گرم آتشی افروختم

حاصل بی حاصلان را سوختم

قول حق عنوان من شد در کلام

قالب بی روح کردم خاصّ و عام

گرم ایراد سخن در ناقه من

ناگهان لرزید تا و پود من

از فراز نی نوایی شد بلند

جسم من نالید چون نی بند، بند

دید چشمان پر از اشک لهوف

بر فراز نی، هلالی در خسوف

یا رب این ماه دل افروز من است

روشنی بخش شب و روز من است

مهر و ماهش گرچه باشد در گرو

آفتاب من چرا شد ماهِ نو؟

سر زدی از برج نی هم چون هلال

ای مه و مهر از رخت در انفعال

دیدمت، یارا شد از کف دیگرم

چوب محمل آشنا شد با سرم

عاشقان را نغمه هم آهنگ به

آشنا با آشنا هم رنگ به

***

"عابد" از این گفته دیگر لب ببند

سوز آهت شعله در دفتر فکند

باز گو از خویش و از آلام خویش

سرگذشت صبح خویش و شام خویش

صبح و شامی چون دو آه گرم و سرد

آن همه اندوه و این حرمان و درد

آن همه لهو است و این دیگر لعب

روح از آن آشفته و زین مضطرب

هر نفس از عمر می کاهد دمی

راستی هیچ است عمر آدمی

چون ز عمر رفته می آرم به یاد

آتشین آهم برآید از نهاد

نیست زان حاصل به جز جرم و گناه

غیر موی و روی اِسپید و سیاه

چون ز آب معصیت تر دامنم

اشک حسرت می چکد بر دامنم

ره دراز است و منم بی زاد راه

توشه ای بر کف نه غیر اشک و آه

بسته ام دل بر تولّای حسین

آن علی را طاقت دل، نور عین

ای پناه بی پناهان مهر تو

زینت افزای دو گیتی چهر تو

نی سزایت گفته ی آشفته ام

از تو امّا گفته ام تا گفته ام

کی بیان من تو را باشد سزا

ذرّه چون خورشید را گوید ثنا

من حبابم، لیک از بهر توام

به به ار خوانی مرا از خود تو هم

هست در گلشن هزاران عندلیب

از غرابی هم نعیبی نی غریب

دست کوتاه از غبار پای تو

کی رسد بر دامن والای تو

لیک گر دریا گهر دارد فزون

دم زند آن جا حبابی هم نگون

پا به پا نی با سواران می روم

راه عشقت لنگ لنگان می روم

بر فلک می ساید از عزّت سرم

گر غلامانت نرانند از درم

ای تو نفس رحمت و دریای جود

غرق احسان تو دنیای وجود

جز تو با کس درد گفتن نی سزا

ای به درد دردمندان آشنا

با نگاهی درد من درمان کنی

صد هزاران مشکلم آسان کنی

جان زهرا مادرت ای ذوالکرم

سایه ای بفکن ز رحمت بر سرم

                                                              استاد عابد (ره)       

  • شاهین نجفی


داغدار ائتدی حسین(ع)! پوزغون مزارون زینبی

آتش عشقه سالیب ، صبر و قرارون زینبی 

 

غم قوجالدیبدیر منی ائیلیبدی گیریان قارداشیم!

گؤز یاشیملا بیر آخیر گؤزلرده کی قان قارداشیم!

چوخ مصیبتله یئتیشدیم قبریوه، جان قارداشیم!

ائیله دی نیسگیل داغی محزون غبارون زینبی

 

سؤیله ییم آخیر سنه من هانسی بیر فرجامدن؟!

کوفه دن یا دیر راهیب دن یا راه شام دن؟!

گل دئییم  بیر قورخولی ویرانه قالمیش دام دن

گؤر نئجه سوزان ائدیبدیر طفل زارون زینبی!

 

باغریما اود سالدی هیجران،قانه دولدی شامده

غصّه دن بیر نوگولون آج یاتدی سولدی شامده

هئچ سوروشمورسان رقیّه ن پس نه اولدی شامده

جان وئریب یاندیردی نازلی یادگارون زینبی

 

محبس اولدی روحیمه او مُلک شامی قارداشیم!

شرمسارم  کی دییه م من چوخ کلامی قارداشیم!

اکتفا ائت بو سؤزه آل بو سلامی قارداشیم

یاندیریب یاخدی خلاصه روزگارون زینبی

 

قالمادبق ساکت ولی پوزغونلو بیر آمالده

عرصه نی  دار ائیله دیک  ظولمه خروشان حالده

فرصتی دشمن دن آلدیق، وقت قیل و قالده

صبره تسلیم اولدو چون دوتدی وقارون زینبی

 

ائیله دیک رسوا یزیدی شامده سجّاد ایله (ع)

ناگران اولما کی جنگیم وار گئنه بیداد ایله

هاشمی بولبوللری قویمام گزه صیّاد ایله

عارف فاضل ائدیب عطر بهارون زینبی

 

خطبه میز یارمیشدی دشمن باغرینی شمشیر تک

گؤز یاشی آنجاق سلاح اولموشدو  کسکین تیر تک

روبهان کوفه و شامی ووروردوق شیر تک

ائیله دی سؤزلر دَنیزی اقتدارون زینبی

 

باخما معناده بئله نیسگیللی محزون هیئته

دولموشام آللهه آند اولسون سراسر حیرته

یئندیریب جانون تکان وئر قلب شاه امته

گؤرنه حاله سالدی قانلی لاله زارون زینبی!

 

اولموشام افسرده هیجرانیندان ای دریای داد

گل دعا ائیله بو تئزلیکله آچیم  وصله قاناد

قالماییم دونیاده گؤرموم بیر بئله جور و فساد

ائیله دی مفتون او  راز  آشکارون  زینبی

 

دونیانین  باغرین گرک بو کربلاده داغلییام

نیسگیلین چوخدور یئری وار هرنه قدری آغلییام

قالمادی فرصت منه قارداش! یاراوی باغلییام

غرق ماتم ائتدی حزن بیشمارون زینبی

 

قوی غریبلیکلرده یانسین قوربانون اولسون باجون

چیرپینان قلبی دایانسین قوربانون اولسون باجون

باشیوه پیدر دولانسون قوربانون اولسون باجون

اودلادی دونیاده چشم اشکبارون زینبی

 

روحیوی قایتارماغا بیر یول چالیش منله حسین! (ع)

آیریلیقلار آتشینده دور آلیش منله حسین!

دلشکسته قالمیشام گل بیر دانیش منله حسین!

الامان ائیلیبدی حال انتظارون زینبی

 

اَللری قوینوندا باخ گؤر نه نوا ائیلیر رباب!

سینه داغین غملی حالدا برملا ائیلیر رباب

ایسته ییر دردین دئسین اما حیا ائیلیر رباب

اودلادی بو همسر  بی اختیارین زینبی

 

ناز بالاسین وئر آنا بیر آرزییا چاتسین حسین!(ع)

باغرینا باسدیقجا بیر بیر غملرین آتسین حسین!

اصغرین راحتدی راحتتر ولی یاتسین حسین!

یاندیریب یاخدی عجب دیلسیز هزارون زینبی

 

من دئییم یالقیز بالاندا ، سنده اکبردن (ع) بویور!

من دئییم نازلی رقیّه ندن، سن اصغردن بویور

من دئییم یاسدان ، سن عباس دلاوردن بویور!

قارداشیم! چوخ یاندیریبدی روزگارون زینبی!

 

اؤلمه ییبسن آمما سن ای عارف عالی مرام

حق یولوندا اؤلمز هئچ بیر شخص مخصوصاً امام

بو آخان گؤز  یاشی اولموش آیریلیقدان، وَالسلام

عزّته مالیک ائدیب پروردگارون زینبی

  • شاهین نجفی

شامیدن گتدیم حسین قانه باتان پیرهنی

بوریادور آنام اوغلی ، عوض ایله کفنون

اوتانورسان منه ئوز دردیوی قارداش دیه سن

بیلورم یوخدی الون جامه عشقی گیه سن

زینبون قویماز آنام اوغلی سنی اینجیه سن

سینون اوستن گوتوروب اصغری دیندیرّم حسین

سنه پیراهنی آهسته گیندرّم حسین

ساربان قطع ایلین اللرووه   ویرمارام ال

خنجر شمر کسن حنجرووه   ویرمارام ال

قطعه قطعه داغیلان پیکرووه   ویرمارام ال

باغلارام یاره وی باشیمده اولان معجریلن

قارداش آسوده یاتارسان صودامر اصغریلن

واردی بو پیرهنون دورت مینه دین یاره یری

هانسی گوگده گورونور بیر بئله سیّاره یری

قالمیوب زینب مظلومه ده بیر چاره یری

بو همان پیرهنیدور سنه زهرا توخیوب

توخیاندان قوتارینجان نچه قرآن اوخیوب

وار یری زینب علیایه حسین بیله دیه

صاف یری یوخدی حسین پیرهن عشقی گیه

یثربه گئتسون آپار وئر سن آنام فاطمیه

بیلورم که سوروشار سندن او غمدیده منی

سوله گوندردی حسینون سنه بو پیرهنی

آنام اول پیرهنی گوستره جک یاره باجی

باوفا یار ئوزی واقفدی بو اسراره باجی

گوزل اسباب شفاعتدی گنهکاره باجی

الده بو پیرهنیم محشره زهرا گله جک

پا برهنه باش آچوق حضرت طاها گله جک

قبریمون اوسته باجی آغلاما یاندیرما منی

تازه دن رنج و غم و درده بویاندیرما منی

یولما آغ زولفوی صبر ایله اوتاندیرما منی

آغلاما قافله عشقووی حمل ایت وطنه

یولووی گوزلینون چوخدی باجی گئت وطنه

مشکی آت  نهره باجی زینب آپارما وطنه

صاحب مشکون ئولوب مشک نه لازمدی سنه

باجی ئوز درودوی کشف ائتمه او قولسوز بدنه

قبری اوسته آپاروب مشکی آچوب سرمه باجی

منه خاطر اونا سو مشگینی گوسترمه باجی

قارداشیم نهر فرات اوسته لب عطشان یخیلوب

صحبت سو ایلمه قلبی دولی قان یخیلوب

دوغرانوب گول بدنی حالی پریشان یخیلوب

خشک اولوب قانی  یاتوب ، یاخشیدی پیکان یاراسی

یوخودان دورسا نفس ویرسه وئرر قان یاراسی

چشمه تک نهر فرات اوسته وئروب قان یاراسی

درد قرآنه ایدوب قانیله درمان یاراسی

سانا گلمزدی وجودینده وئره سان یاراسی

یاره لی شیریمی نهر اوسته اوتاندیرما باجی

قان وئرر یاره لری قانه بویاندیرما باجی

قارداشیم نهر فرات اوسته لب عطشان یخیلوب

صحبت سو ایلمه قلبی دولی قان یخیلوب

دوغرانوب گل بدنی حالی پریشان یخیلوب

خشک اولوب قانی یاتوب یاخشیدی پیکان یاراسی

یوخودان دورسا نفس وئرسه وئرر قان یاراسی

چشمه تک نهر فرات اوسته وئروب قان یاراسی

درد قرآنه ایدوب قانیله درمان یاراسی

سانا گلمزدی وجودینده وئره سان یاراسی

یاره لی شیریمی نهر اوسته اوتاندریما باجی

قان وئرور یاره لری قانه بویاندیرما باجی

ای منیم دادرسیم قلبیمون آرامی باجی

قوللاری باغلی گزن کوفه ئیله شامی باجی

وئرمین کفر الینه  پرچم اسلامی باجی

خون عباسیله بو پرچمیمون زینتی وار

حمل ایله  یثربه دنیا دولوسی قیمتی وار

باجی قویما گوره بوپرچمی عباس آناسی

گورسه قان آغلیاجاق قانه باتوب دورد بالاسی

قان وئررو قلبیده کی محنت و هجران یاراسی

چکه بیلمز آنا هرگز بالا درد و غمینی

باجی گوسترمه ابالفضلون اونا پرچمینی

ای منیم قلبیمون آرامی آنام نائبه سی

ای چتین وقته اولان قارداشیمون دادرسی

آغلاما صبر ائله گلدی آنامون ناله سسی

الی پهلوده قالوب آغلاما اینجور یاراسی

الی یوخ باغلیا شرمنده دی السیز بالاسی

باجی لیلایه دینن اکبرینه آغلاماسین

باشینون قانی دولوب گوزلرینه آغلاماسین

صبر قیلسون او ملک منظرینه آغلاماسین

نوجوان اوغلی ئولوب  رتبه اعلایه چاتوب

حشر اولونجان ایاقیم آلتدا او شهزاده یاتوب

خون دل قویما ربابیم قاتا اشک ترینه

گون قباقینده قالوب آغلاماسین اصغرینه

بالاسی ایچمدی سو دگمدی سو لبلرینه

قالمیوب اوندا داخی طاقت و تاب آغلاماسون

آلمیشام  اصغری آغوشه رباب آغلاماسون

اصغره آغلاماسین شاه قوجاقینده یاتوب

چونکه شهزاده دی شاهانه اطاقینده یاتوب

آغلاسون بیر قیزا ویرانه بوجاقینده یاتوب

قره پیراهنیلن زینب اونی کفن ایله دون

بالاجا قبر قازوب بلبلووی دفن ایلدون

من بیلیردوم باجی مظلومه بالام گلمیه جک

کنج ویرانه ده اما سنه دردین دیه جک

بیلمورم گئتسه وطنده آناسی نیلیه جک

اوغلونون حلقینی پیکان بیچوب اوچ یانه باجی

قیزینا مسکن اولوب گوشه ویرانه باجی

سن بیلورسن من او خیردا بالانون عاشقیم

ساربان ناقه نون اوستن سالانون عاشقیم

کنج ویرانه ده بیر آج قالانون عاشقیم

نصف شب جان کیمی آغوشینه  آلدی باشیمی

روحی چیخدی بدنیندن یره سالدی باشیمی

من اونون طشت طلاده گئجه آلدیم سسینی

لکه دار ائتدی منیم قلبیمون آئینه سینی

گوزلیوردی گله اکبر آلا گوشواره سینی

منتظر اولدی باجی یانینه قارداشی گلور

بالا دیدارینه بیلموردی آتا باشی گلور

ای نخستین ایلمه صحبت ویرانه شام

اوچ یاشیندا بالاجا بیر قیز ائدوب اوردا مقام

سال اونون محنتینی یادووه قان آغلا مدام

اونون آدیله گرک دفترووی باغلیاسان

هر عزاده سالاسان یاده اونی آغلیاسان

  • شاهین نجفی