دید زینب بانوی ملک عرب
رأاس شه در نیزه ذکر حق به لب
گفت کی جان جهان قربان تو
من فدای آن لب عطشان تو
چون تویی قرآن ناطق در جهان
کهفعالم ، کهف را از نو بخوان
خوش بخوان قربان آن لعل لبت
دِه تسلّی بر بنات و زینبت
همچو جدّت از تو اعجاز سخن
احتجاجمادرم زهرا ز من
تو بخوان قرآن بسان مصطفی
من سخن گویم به صوت مرتضی
آیۀ قرآن بخوان ، قرآنیان
بلکه برخیزند از خواب گران
کوفیان دعویّ قرآن می کنند
قاریش را سنگ باران می کنند
این جماعت دم ز قرآن می زنند
سنگ بر بیچاره مهمان می زنند
ای هلال یکشبه ماه حجاز
باشدت از بدر کامل امتیاز
دیشب ای ماهم کجا بودی کجا؟
بدر کامل کی بماند در خفا؟
کس هلالی را ندیده در محاق
از چه رو بودی تو اندر احتراق
ای که رویت سرّ حیّ داور است
در جمال الله چرا خاکستر است؟
از دلم هرگز نمی کردی خطور
کاین جفاها بینم از قوم شرور
این جماعت کز ره دین گمرهند
آل حیدر را تصدّق می دهند
من نمی گویم که با من حرف زن
یا توجّه کن به این یک مشت زن
کن تکلّم با صغیره دخترت
فاطمه این دختر غم پرورت
ای «حسینی» این سخن را کن تمام
روز کوفه جانب بیت الحرام
حسینی(ره)